نیلوفرنیلوفر، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

**نیلوفر،تک گل زندگی ام**

«وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم»

واین ایام....

سلام دخمل گلی من اول از همه بگم چند روز پیش روز دختر بود زندگی من نفس مامان روزت مبارک دیگه چیزی تا سه سالگیت نمونده انگار دیروز بود که انتظار اومدنت را میکشیدم ولی حالا سه سال داره میگذره این روزها که بهت نگاه میکنم به خاطر بودنت بارها و بارها خدا رو شکر میکنم. خیلی سیاست داری کافیه که بفهمی از کاریت ناراحتم اون موقع است که قربون صدقه ها و بوسیدن ها شروع میشه خوب کی در مقابل این همه لوس بودن طاقت میاره و ناچار به سکوت میشم مشکلی که همچنان باهات دارم به خاطر موهات هست که حالت داره و مرتب کردنش مصیبت و اینکه تو اصلا شونه کردن و گلسر دوست نداری و من مجبورم یکسره موهات را کوتاه کنم هرچند باز هم بی فایده...
17 مرداد 1395

بدون عنوان

سلام عشق زندگیم امروز که بعد از مدتهای مدیدی میخوام این خاطره را بنویسم برای اینه که یه تلنگری به خودم بزنم که یه کم آرامش داشته باشم استرس را از خودم دور کنم یه کم آزادتر بذارمت کمتر امر و نهی کنم این که با این کارها کسی نمیگه چه مامان خوبی و همه یادشون میره که چه کردیم ولی این تویی که همه چی توی ذهنت میمونه و تو روحیه تو تاثیر میذاره امروز توی باشگاه مثل همیشه مشغول شیطنت بودی و رفته بودی روی ترازو این کار همیشگیته وبا رفتنت روی ترازو بقیه بچه ها هم دورت جمع میشن و اون موقع است که با هم درگیر میشید و هر کدامتون میخوان برن روی ترازو ولی امروز تو سنگها را برمیداشتی و پرت میکردی روی زمین من هم هر چی میگفتم دخترم بیا پایین...
5 خرداد 1395

این روزها

سلام عسل مامان وای تنبلی چقدر هر دفعه میگم دیگه تنبلی را کنار میذارم و میام وبلاگت و روزمرگیها و خاطراتت را مینویسم اما دریغ از همت، امروز با بابایی رفتی خونه مامان بزرگ و من خونه تنهام و از فرصت استفاده کردم و اومدم یه سری به وبلاگ دوستان زدم و چند خطی هم برای تو از آنچه در این مدت اتفاق افتاده برات مینویسم... این روزها کارت شده بازی با موبایل مامان یعنی تابیداری مامان اجازه ندارم برم سر گوشیم یا میخواهی نقاشی بکشی یا آهنگ گوش بدی یا بازی کنی چند تا بازی بود که از دست خانمی پاک کردم  نقاشی ها را هم پاک کردم فقط آهنگ ها را گذاشتم که بیشتر آهنگهای عمو ...
4 دی 1394
1105 23 14 ادامه مطلب

عکسهای جدید

اول چندتا عکس از تولدت میذارم که خیلی با تاخیر برات گرفتیم اون هم اینقدر رفتی و اومدی گفتی تولدم مبارک تا آخرش برات یه تولد سه نفره گرفتیم (اینجا دو روزی بود که موهات را دوباره کوتاه کرده بودم) با هم رفتیم مراسم شیرخوارگان برات لباس خریدم ولی نذاشتی بهت بپوشم فقط بلوزش را پوشیدی با کلی التماس که بهت کردم این هم دوتا عکس از یکسالگیت وقتی برده بودمت آتلیه برات کیک گرفتم بعد که اومدیم خونه نشستی سر کیک به خوردن     ...
12 آبان 1394

ناز گل من

سلام عسلکم ،عشقم،نفسم،همه زندگیم دیگه چیزی تا دوسالگیت نمونده متاسفانه امسال برات تولد نمیگیرم یه تولد کوچولوی سه نفره میگیریم ،کادوی تولدت را هم که پیشاپیش گرفتی این روزها خیلی شیرین زبون شدی یه سره میری و میایی میگی منو دوست داری وقتی بهت میگم بله عشقم نفسم کلی ذوق میکنی دوباره میپرسی بعد میگی منم دوست دارم یه وقتایی هم اذیتت میکنم میگم نه دوست ندارم ادای گریه در میاری اینقدر میپرسی تا بگم دوست دارم خیلی خیلی مهربونی و حرف گوش کن البته تو خوردن اگه یه موقع کسی چیزی برات بیاره که بخوری اگه بگم نخور خوب نیست دیگه نمیخوری حتی اگه خیلی دوست داشته باشی شدیداً وابسته...
15 شهريور 1394

آنچه گذشت....

سلام عزیزکم بالاخره بعد از یه مدت طولانی دوباره آپ شدم دیگه چیزی تا دوسالگیت نمونده باورم نمیشه چقدر زود گذشت انگار دیروز بود که منتظر بدنیا اومدنت بودم و حالا دو سال از بودنت در کنارم میگذره نفس من کلی شیرین زبون شده و بلا پارک جزو برنامه های روزمره گل منه مگر اینکه بابایی دیر بیاد خونه ولی به جاش میگی بریم بازار دیگه خیلی قشنگ با عروسکهات بازی میکنی و هرکاری را که ما انجام میدیم روی عروسکها پیاده میکنی مثلا میگی غذا بخور وگرنه خودم میخورم یه وقتایی وقتی برات غذا میارم میگی صبرکن صبر کن و میری عروسکت را میاری میگی بهش غذا بده شبها تا 12/30 - یک بیداری و کلاً تی وی در اختیار شماست ...
2 شهريور 1394

روز دختر

               ای بهار آرزوی نسل فردا،دخترم / ای فروغ عشق از روی تو پیدا، دخترم چشم وگوش خویش را بگشا کز راه حسد / نشکند آیینه ات را چشم دنیا، دخترم دست در دست حیا بگذار وکوشش کن مدام / تا نیفتی در راه آزادی از پا، دخترم کوه غم داری اگر بر دوش دل همچون پدر / دم مزن تا می توانی از دریغا، دخترم با مدارا می شوی آسوده دل،پس کن بنا / پایه رفتار خود را بر مدارا، دخترم میشــــه اسـم پاکتو رو دل خـــــدا نوشت / میشه با تو پر کشید تــــوی راه سرنوشت میشـــه با عطـر تنت تا خــــود خـدا رسید/میشــه چشــم نازتو رو تن گلهــــا کـشید    &nbs...
25 مرداد 1394