عید غدیر مبارک
علی(ع) مولای ما و شاه دین است شفیع امت و حبل المتین است به او ایمانم از روی یقین است نگاه من به دنیا اینچنین است: "تمام لذت عمرم همین است که مولایم امیرالمومنین است" عید است و غــدیرش ، علی والا است ، علی دل تشنه عـــــدل است و او دریاست ، علی جشن است و مبارک ، علی گشته است ، ولی دنیا همـــه را شادی که مـــــولا است ، علی ...
نویسنده :
مامان نیلوفر
23:20
سیزدهمین ماهگرد
عکس نیلوفر و سما
این آخرین روزی که با هم رفتیم پارک هوا دیگه سرد شده و فکر نکنم دیگه بتونیم بریم پارک اینم مدل جدید شیطونی هفته قبل که رفتیم تهران اینقدر بازی میکردی که خسته میشدی و حاضر هم نبودی بخوابی همین که توی ماشین مینشتیم جایی میخواستیم بریم خوابت میبرد فدای فرشته کوچولوم بشم و اما اینم نی نی کوشولوی ما سما خانم نوه خاله فاطمه فداش بشم دلم براش تنگ شده عزیز خاله اصلاً گریه نمیکرد برخلاف مامانش و خاله مهشیدش که اینقدر گریه میکردند که نفس کم میاوردند قربونش برم کوشولومونو قربونشون برم عشقهامو  ...
نویسنده :
مامان نیلوفر
12:05
اولین قدم ها
فرشته کوچولوی من بالاخره چند قدمی را بدون اینکه دستت را بگیریم راه میری چند روزی را که تهران بودیم خاله فاطمه به اتفاق بقیه راهت انداختند چندماهی بود که دست در دست ما تاتی میکردی ولی از اونجایی که تو میترسیدی و ما هم میترسیدیم دستت را رها کنیم بخوری زمین و چیزیت بشه همچنان دست در دست ما راه میرفتی ولی خاله فاطمه موقع راه رفتن دستت را رها میکرد و خودت چند قدمی راه میرفتی و خودت را به میز یا مبل میرسوندی و بهشون تکیه میدادی کلی هم ذوق میکردی واین شد که ترس من و تا حدودی ترس خودت هم ریخت و دیگه دوست داشتی راه بری ولی هنوز خ...
نویسنده :
مامان نیلوفر
0:03
سفر تهران و دلتنگی های مامان
یه دندون دیگه
نیلوفر م امروز یکی دیگه از دندوناش در اومد دندون پیشین (کنار دندون شیری)فک پایین سمت چپ ...
نویسنده :
مامان نیلوفر
23:3
ماجرای آتلیه
عزیز دلم سلام امروز هم یک مطلب جا افتاده برات میخوام بنویسم 31 شهریور برات وقت آتلیه گرفته بودم میخواستم قبل از تولدت ببرمت که نشد بعد هم که سرخک گرفتی و نتونستم خلاصه اون روزتا ساعت 11 خواب بودی و بعد بابا قاسم اومد دنبالمون من هم لباس و یک سری از وسایلت را بردم عکاسی گذاشتم تا بعدازظهر راحت باشیم از آنجا هم رفتیم خونه بابا قاسم ساعت 2و نیم بود که با پانیذ رفتیم آتلیه خواستم پانیذ باهات باشه که سرت را گرم کنه، ولی چه کردی با ما چند تا عکس اول را خوب بودی اما بعد شروع کردی به گریه و میخواستی همه اش راه بری یا دوربین خانم کریمی که عکس میگرفت را...
نویسنده :
مامان نیلوفر
10:01
دندون جدید
درحالی که مامان انتظار میکشیدم دوتا دندون بالاییت در بیان چون دستت را که توی دهانت میکردی به لثه بالاییت میکشیدی و کمی هم لثه ات متورم شده بود من فکر کردم دندونهای بالاییت میخوان دربیان در کمال تعجب دیدم یه دندون پایین کنار دندون های شیریت در آوردی به هر حال مبارک باشه گلم. ...
نویسنده :
مامان نیلوفر
0:22