نیلوفرنیلوفر، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

**نیلوفر،تک گل زندگی ام**

نیلوفر و عکسهای جدید

گل خانم سر میز تلویزیون چکار میکنی!!!!! مامان فدای مقنعه سر کردنت بشم امان از دست تو که دستمال کاغذی و تلفن روزگار ندارند بذار ببینم جنسش خوبه یت ماجرای دخترم و ویترین بیچاره قربون دختر گلم برم که سالاد درست میکنه دخترم در حال بازی مورد علاقه اش دخترم با لباسی که کادوی مامان بزرگشه (خودمونیما فرق اصلاً بهت نمیاد ) عکس العمل خانمی به فلاش دوربین حالتهایی از خوابیدن دخملی قربون لپت برم که پشه خورده وای...
28 مرداد 1393

الو و ....

 نشسته بودم داشتم سریا ل انقلاب زیبا را نگاه میکردم نیلوفر هم کنارم داشت بازی میکرد موبایل زیبا زنگ خورد و زیبا گوشیشو جواب داد گفت الو  دیدم نیلوفر هم یدفعه دستشو گذاشت کنار گوشش و گفت الو منو میگی و بعد توی حمام داشتم لباسهاتو میشستم دیدم داری صدام میکنی الهه الهه( جای مامان اسممو میگی) جوابتو دادم : مامان الان میام دیدم صداداره نزدیک میشه سرمو از تو حمام آوردم دیدم پشت در دستشویی نشستی بهت گفتم همونجا بشین الان میام چند دقیقه ای گذشت دیدم یدفعه صدای گومممم و بعد خیلی ترسیدم دویدم بیرون دیدم  از پشت افتادی و روفرشی جلوی در هم روته ...
23 مرداد 1393

....و این روزها

اگر بخوام از این روزهات بگم باید بگم خیلی شیرین شدی عاشق تاب بازی وقتی میبرمت پارک دیگه از تاب نمیخوای پیاده بشی وقتی هم بهت میگم تاب تاب عباسی بخون به زبون خودت یه چیزایی میخونی . دوست داری بچه هارا تماشا کنی و باهاشون حرف بزنی. بازی مورد علاقه ات این شده که کنار مامان بخوابی مامان دستتو بگیرم تا تو بشینی بعد خودتو میندازی روی مامان و بعد هم عاشقتم گلم. خیلی از کلمه ها را بعد از اینکه مامان میگم تکرار میکنی .اوف تمام مدت باید حواسم بهت باشه یه موقع سر چیزی نری ویترین ، میز تلویزیون، میزهای عسلی دیگه هیچی در امان نیستند. من موند...
19 مرداد 1393

یازده ماهگی

                         دخترم یازده ماهه شد و این یعنی اینکه یک ماهه دیگه دخملم یکسالش تمام میشه .خدای من چقدر زود گذشت چه لحظات  و روزهایی را با هم گذروندیم و چقدر از با تو بودن لذت بردم .با نفسهای تونفس کشیدم و هر روزتر بیشتر از پیش عاشقت شدم . امروز به  تو فکر میکنم به زمانی که چشم گشودی و آغوش زمان ضربان قلبش را با تو یکی نمود و دنیایم با تو آغاز شد. خدایا به خاطر این فرشته کوچولو و دوست داشتنی که به ما دادی ازت ممنونم.     ...
19 مرداد 1393

عکسهای جدید

دخترم داره موهاشو شونه میکنه فداش بشم من خانمی  زیر مبل چکار میکنی سه چرخه سواری تو حیاط خونه بابابزرگ خانمی پلاستیکو سرت میکنی آخه دخترم شلوارو از سر می پوشند اینم استیکرهایی که تو پست قبل درموردش گفته بودم ...
10 مرداد 1393

رفتن به جلو

  دختر گلی در حالی که مامان انتظار راه رفتنش را میکشیدم امشب تو حالت نشسته خودش را به سمت سبد لباسهاش کشوند کلی ذوق زده شده بودم بوسسسسس عشقممم ...
8 مرداد 1393

عید فطر

  حلول ماه عید  و شادی مسلمین است.   پایان ماه روزه، برای صائمین است   نشاط و افتخار و شادی و سربلندی   از محک الهی برای مؤمنین است ...
7 مرداد 1393

عکس داریم آی عکس داریم

به به ماکارانی عزیزم راحت باش ، ریلکس ریلکس ،بریز ،پخش کن اصلاً به مامان فکر نکن یک نمای دیگه از غذا خوردن نیلوفرم دختری توی کشوی کمدت دنبال چی میگردی؟ خانمی داره با خاله اش میره ددر اینم نیلوفر با لباسهای خوشگلش که هادی (پسرعمه) براش خریده عسل خانم در حال سبزی پاک کردن ، دخملم داره به مامان بزرگش کمک میکنه شکار لحظه ها :خانم تازه از خواب شبانگاهی بلند شده دخترم به پادری هم رحم نمیکنی شب تا صبح کار مامان اینه که شما را چک کنم که سر جات خوابیده باشی هرچند فایده هم...
5 مرداد 1393

آنچه گذشت...

مامانی چند وقتیه  فقط در حد یک سر زدن فرصت کردم توی نت بیام توی روز که شما فرصت نمیدی شب هم که کارهای عقب مونده روز را باید انجام بدم به همین خاطر حالا که فرصت پیدا کردم و شما هم خوابی آنچه را که توی این هفته گذشت مینویسم 4/29/ صبح استیکرهایی که برات سفارش داده بودم را آوردند که عکسش را تو پست بعدی با عکسهات میذارم .خاله اعظم و رضا هم امروز از اصفهان اومدند ظهر بود که رسیدند اومدند دنبال ما و با هم رفتیم خونه بابابزرگ اول بغل هیچ کدومشون نمیرفتی اما کمی که گذشت دیگه از تو بغلشون پایین نمی اومدی روز بعد صبح خاله و رضا اومدند دنبالمو...
5 مرداد 1393