واین ایام....
سلام دخمل گلی من
اول از همه بگم چند روز پیش روز دختر بود زندگی من نفس مامان روزت مبارک
دیگه چیزی تا سه سالگیت نمونده انگار دیروز بود که انتظار اومدنت را میکشیدم
ولی حالا سه سال داره میگذره این روزها که بهت نگاه میکنم به خاطر بودنت بارها و
بارها خدا رو شکر میکنم.
خیلی سیاست داری کافیه که بفهمی از کاریت ناراحتم اون موقع است که قربون صدقه ها
و بوسیدن ها شروع میشه خوب کی در مقابل این همه لوس بودن طاقت میاره و ناچار به
سکوت میشم
مشکلی که همچنان باهات دارم به خاطر موهات هست که حالت داره و مرتب کردنش
مصیبت و اینکه تو اصلا شونه کردن و گلسر دوست نداری و من مجبورم یکسره موهات
را کوتاه کنم هرچند باز هم بی فایده اس
قبلا شعر که میخوندی من میخوندم تو کاملش میکردی ولی حالا خودت میخونی هر جاییش
هم که خسته میشی یا بلد نیستی از خودت یه چیزی میخونی
باهم میریم باشگاه خیلی حرکات را یاد گرفتی و یکسره انجام میدی تا جایی که یدفعه میبینی تو
یه مغازه که هستیم دستات روی زمینه و داری پلانک انجام میدی یکسره آویزون مبل و میز تی وی
هستی و پرس سینه انجام میدی یا حرکات پا انجام میدی خلاصه با ورزش کردنت روزگاری دارم
حدود یکی دوماه هست که یاد گرفتی لباسهات را خودت عوض کنی نیم ساعت به نیم ساعت
لباس عوض میکنی وقتی هم میخوای عوض کنی میری تو اتاق در را میبندی به هیچ کس هم
اجازه نمیدی بیاد تو اتاق.
روابط اجتماعیت خیلی بهتر شده وقتی از یکی هم خوشت بیاد دیگه دست از سرش برنمیداری
اینقدر زبون میریزی که حد و حساب نداره و طرف را مجذوب خودت میکنی.
اوضاع پارک هم همچنان برقراره اگه یه روز در میان نباشه دو روز یکبار باید بری
تا یادم نرفته چند تا از کلمه هایی که اشتباه میگی را برات مینویسم
پرتغال = پرتلاغ لیوان=لیلان بغل= گبل قابلمه= گامباله یخچال=یشخال آماده=آدمه چاقو=چاگو اتاق=اتاخ
تیانا=تیناها فرش=هرچ گنجشک=گنگش وزنه=ونزه