سوراخ کردن گوش دخملکم
بالاخره ماجرای سوراخ کردن گوشت تمام شد و امروز گوشتو سوراخ کردم
اونم بدون اینکه به بابایی بگیم . رفتیم مطب دکتر خرمی دخملکم همین که دکتر
دستشو زد به گوشت که میخواست ضد عفونی کنه شروع کردی به گریه کردن
وقتی هم که از مطب اومدیم بیرون دیگه گریه شما تموم شدامروز یه اتفاق
خیلی جالب افتاد ما آنیسا جونو دیدیم تو و آنیسا به فاصله نیم ساعت از هم به
دنیا اومدیدمن و نسرین جون مامان آنیسا آشناهای قدیمی بودیم که چندسالی
میشد همدیگه رو ندیده بودیم و3 روز قبل از بدنیا اومدنتون تو مطب دکتر همدیگه
رو دیدیم نسرین جون برای 25 شهریور نوبت زایمان داشت و مامانی هم قرار بود
بیستم تاریخ زایمانم مشخص بشه که دیگه قسمت این بود که شما با هم بدنیا
بیایید. خلاصه بعد از دیدن آنیسا کلی باهم گشتیم و مامانی چند تا کتاب داستان
هم برات خریدم .بعدبرگشتیم خونه بابایی وقتی دید گوشتو سوراخ کردم اولش
یه کمی غر زد که دخترم اذیت شده، دردش گرفته ،حتماً گریه هم کرده ولی بعد
دیگه چیزی نگفت.
حالا چند تا از عکسای امروزت را هم برات میذارم.
نیلوفرم آماده بیرون رفتنه
نیلوفر در حال غر زدن که چرا نمیریم ددر
نیلوفر با گوشهای سوراخ شده و 2 تا نگین خوشگل روی گوشهاش
عکس کتابهاتو هم میذارم توی قسمت ادامه مطلب