روزمرگیهای نیلوفر
گلم پنج ماه ونیمت بود که تونستی بشینی و تقریباً
7 ماهت بودکه دستت را که میگرفتیم میتونستی راه بری
اماامان از راه رفتنت که هیچ وقت خسته نمیشی باید دستاتو بگیری
و راهت ببری البته راه که نمیری میدوی و بیچاره اونی که دستاتو
گرفته چون خانمی رضایت به نشستن نمیدی و تا کمرمون درد نگیره
ما هم گوش به فرمان خانمی هستیم.
مامان فکر میکردم از اون دسته بچه هایی هستی که چهاردست وپا
نمیرند و بلافاصله راه می افتند ولی تا حالا که نه خبری از راه رفتنه
و نه چهار دست و پا ای دخملی تنبل. جدیداً لباس مامانو میگیری
و بلند میشی اگر کنار مبل یا صندلی هم بذاریمت میتونی بایستی
ولی اگه از پیشت بریم کنار میترسی.
عاشق این هستی که یکی دنبالت کنه یا اینکه دنبال یکی بدوی
غش میکنی از خنده .عاشق دالی بازی هستیتوپ بازی
هم خیلی دوست داری
آهنگ که برات میذاریم با دهنت صدا در میاری و شروع میکنی به
دست زدن
ددر رفتن که دیگه نگو هر روز باید بری بیرون یا با من یا با بابایی
وقتی قصد بیرون رفتن داریم همین که مامان لباس عوض میکنم
متوجه میشی که میخواهیم بریم بیرون و دیگه آروم نمیگیری تا
موقعی که دیگه میریم بیرون.
عاشق آب بازی توی حمام اول کلی آب بازی میکنی ولی
به محض اینکه میخوام سرتو بشورم میگی بریم بیرون و بهانه
میگیری
برای میوه دست و پا میزنی میوه مورد علاقه ات هندوانه طالبی.
هلو سیب شلیل، هست.بستنی هم خیلی
دوست داری
وقتی راهت میبرم اول میری توی آشپزخونه و سراغ گاز پا تو
میذاری روی دستگیره فر و میخوای از گاز بالا بری تا
دستت به تایمر گاز برسه هرچی مامان برات توضیح میدم این
جیزه ولی کو گوش شنوا بعد سراغ ماشین لباسشویی
و در آخر سراغ یخچال و این کار همیشه تکرار میشه.
وقتی یکی به سمتت میاد فکر میکنی میخوان باهات بازی کنند
و با یک حالت مثل فرار کردن میپری تو بغل من.عاشقتم مامانی.
بهت که میگم بوس بده سرتو میاری جلو وای که میخوام بخورمت وقتی
اینکارو میکنی.
وقتی میگم چشمک بزن دو تا چشماتو محکم میبندی و میخندی .
وقتی هم میگم بوس کن دستاتو میذاری جلوی دهنت و
بوس میکنی.
وقتی میخوای بگی بیا دستاتو دراز میکنی و انگشتای کوچولوتو
باز و بسته میکنی.
بعضی وقتها یه 10 دقیقه ای همینطوری حرف میزنی ولی
متاسفانه مامان نمیدونم چی میگی .
جدیداً غریبی هم میکنی بغل همه به خصوص آقایون نمیری.
فدای دخترگلم برم که اینقدر شیرین شده و مامانی نمیتونم لحظه ای
تنهات بذارم