اندر احوالات تولد گوگولی من
عسل مامان بالاخره تولدت را با دو روز تاخیر روزجمعه بیست و یکم
گرفتیم دلیل تاخیرش هم یکی این بود که رضا 5شنبه کلاس
داشت و نمی تونست بیاد زن دایی هم که رفتنش به تاخیر افتاده بود
روز جمعه میتونست بیاد همچنین نوزدهم عروسی دخترخاله بابا
هم بود روز 5شنبه هم سیسمونی عمه زهرا را میخواستند بچینند
این شد که تولدت را جمعه گرفتیم.
از صبح من و خاله اعظم و رضا مشغول انجام تزئینات و تهیه شام
شدیم و عصر هم زن دایی اومد.تم تولدت کیتی بود که وسایل تزئینی
مربوط به اونو مامانی خودم درست کردم.سورپرایز تولدت کیکت بود که
آقای قناد لطف کرده بود و با نظر خودش درست کرده بود و اصلاٌ چیزی
نبود که من سفارش داده بودم ولی خوشمزه بود. یه چیز جالب وقتی
برف شادی میزدند تو میترسیدی و گریه میکردی مامانی این همه دل و
جرات را از کجا آوردیکلی همه بهت میخندیدند.متاسفانه مامان
که فرصت نکردم بقیه هم عکس های خوبی نگرفته بودند ولی فیلمش بد
نبود.تولدت خوب بود ولی خانواده بابایی خداییش خیلی بی ذوق اند و دیگه
تولد خانوادگی که دو تاخانواده با هم باشیم برات نمیگیرم . یا با خانواده خودم
یا با خانواده بابایی و یا در نهایت مهمونی بدون آقایان.
به هر حال کوشولوی من یک سال گذشت خوب و بد ،شیرین و تلخ ولی
بودن تو به زندگیم رنگ و بوی دیگه ای داده .لحظه ای را نمیتونم بدون تو
بگذرونم .اونقدر دوست دارم که قابل گفتن نیست اونقدر ناز و شیرینی
که خیلی از تلخیها و سختیهای زندگی دیگه برام مهم نیستند . خدایا به
خاطر وجود دخترم هزار بار تو را شکر میکنم.همیشه محافظش باش . آمین
حالا بریم چند تا از عکسهای تولدت را ببینیم.
ژله ها را خاله اعظم درست کرده ،سالاد الویه و توپی را خاله و زن دایی با هم درست کردند
تزئینش را خاله اعظم انجام داد پیراشکی هم داشتیم که زن دایی زحمتش را کشید چلو گوشت
و مرغ هم داشتیم که مامان درست کردم
این هم عکس سفره که هنوز کامل چیده نشده مامانی میخواستم به صورت سلف سرویس
باشه ولی ترسیدم باباحاجیت(بابای بابایی)یه حرفی بزنه ضایعم کنه .باباحاجیت براش فرقی
نمیکنه که کجاست و چه کسانی اونجا هستندحرف توی دلش نمیمونه هرحرفی بخواد میزنه.
کاری هم نداره که طرفش ناراحت میشه یا نه.
این هم کیک تولدت که قرار بود فقط سر کیتی باشه این مدل البته دورش صورتی
که تبدیل به این کیک شده
واین هم خانم خوشگل من
وای اینو ببین از این مدل موهات یادم رفته بود عکس بگیرم مامان اومدم هنرنمایی
کنم یه کم از جلوی موهاتو کوتاه کنم سرتو تکون دادی و مامان خرابکاری کردم
واین هم آخر شبه که خانواده پدری رفتند و بیشتر بادکنکها بدست دایی مهدی و عمو رحمت
و رضا ترکانده شدند
و اما کادوها......
این کادوی خاله الهام هست که خودش نیومد ولی کادوش را فرستاده بود
کادوی خاله اعظم
کادوی دایی مهدی
کادوی زن دایی فاطمه
این هم کادوی مامان و بابا که یکیشون سر همون النگویی هست که زن دایی
قبلاً بهت داده بود
مامان بزرگ و بابا بزرگها از هر دو طرف هر کدام 100 هزار تومان دادند.عمو حسین
100 تومان عمه ناهید 80 تومان و عمه زهرا هم 150 تومان دادند.دست همه اشان
درد نکنه.
130 تومان از پولهاتو بابایی نمیدونم به چه مناسبت برداشت 180 تومانش را هم
مامان رفتم گوشواره سر کادوهایی که دایی و زن دایی برات آورده بودند گرفتم که حالا
شد یه نیم ست مبارکت باشه گلم