نیلوفرنیلوفر، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

**نیلوفر،تک گل زندگی ام**

ماجرای آتلیه

1393/7/14 10:01
نویسنده : مامان نیلوفر
240 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم سلام

امروز هم یک مطلب جا افتاده برات میخوام بنویسم 31 شهریور برات

وقت آتلیه گرفته بودم میخواستم قبل از تولدت ببرمت که نشد بعد  هم

که سرخک گرفتی و نتونستم

خلاصه اون روزتا ساعت 11 خواب بودی و بعد بابا قاسم اومد دنبالمون

من هم لباس و یک سری از وسایلت را بردم عکاسی گذاشتم تا بعدازظهر

راحت باشیم از آنجا هم رفتیم خونه بابا قاسم ساعت 2و نیم بود که با پانیذ

رفتیم آتلیه خواستم پانیذ باهات باشه که سرت را گرم کنه،

ولی چه کردی با ما چند تا عکس اول را خوب بودی اما بعد شروع کردی به گریه

و میخواستی همه اش راه بری یا دوربین خانم کریمی که عکس میگرفت رابگیری

یا شیر میخواستی بالاخره با مصیبت چندتایی عکس گرفتیم که نمیدونم چی از

کار در بیان  . پانیذ هم حس بازی باهات را نداشت و همه اش نشسته بود کنار

یه کیک هم برات گرفتم که باهاش عکس بگیری وقتی اومدیم خونه بهت دادم

بخوری که تمامش را به سر و صورتت مالیدی عکسش را گرفتم که روی گوشیه

مامانه و متاسفانه رم ریدر مامان را خراب کردی و فعلاً نمیشه برات بذارم بعداً

برات توی همین پست میذارم خلاصه اینکه کلی حال مامان گرفته شد فقط خدا

کنه عکسهات خوب بشهغمگینغمگین

پسندها (8)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

مامانِ بهار
14 مهر 93 10:12
آخیییییییییی .... اشکال نداره .. براش خاطره میشه چه دخملی شیطونی بوده
مامان نیلوفر
پاسخ
آره دیگه خاله فقط دلمو به همین خوش کردم که اینم براش یادگاری میشه هرچند خانمی که عکس میگرفت خیلی سعی میکرد شکار لحظه کنه
مامان سمانه
14 مهر 93 13:04
انشا... ک عکسای شیطون خانوم خوب در میان
مامان نیلوفر
پاسخ
انشاالله
سایه
15 مهر 93 0:45
سلام عزیزم انشاالله که عکساش عالی میشه دخمل نازی داری عروسش کنی به وبلاگ ابوالفضل من سر لزنی خیلی خیلی خوشحال میشیم
مامان نیلوفر
پاسخ
ممنون عزیزم. انشاالله حتماً عزیزم عزیزم آدرس وبلاگت را ندارماگر میشه برام بذار
ترنم
15 مهر 93 8:33
ازش فیلم میگرفتی تا خاطره شه
مامان نیلوفر
پاسخ
آخ آره اگر فیلم میگرفتم خیلی خوب میشد
مامان آنیسا
15 مهر 93 14:04
منم هر وقت آنیسا رو بردم آتلیه کلی مصیبت داشتم تا عکس گرفته نمیدونم چرا اینجوری میکنن این وروجکا نگران نباش حتما چندتایی خوب توش در میاد
مامان نیلوفر
پاسخ
انشاالله که خوب شوند واقعاً نمیدونم چرا یه وقتایی برعکس چیزی میشه که میخواهیم یکبار دیگه این چند روز بردمش البته یک توفیق اجباری بود که هنوز فرصت نکردم پستش را بذارم اون روز هم با اینکه خاله ها و مامان بزرگش اینا هم بودندهمین طوری بود نمیذاشت دوتاعکس خوب ازش بگیریم
خاله مهديه
16 مهر 93 0:03
آخي نازي...چه دخمل شيطوني ..ميدوني چرا نميذاشته چون محيط براش غريبه بوده احساس بدي داشته ..ايشالا خوب ميشه حتما عكساشو برامون بذار
مامان نیلوفر
پاسخ
بله گلم اتفاقاً هفته قبل هم که تهران بودم دوباره ازش عکس گرفتم اونجا هم بهانه میگرفت خانمی که عکس میگرفت میگفت اول باید با محیط آشنا بشه بعد نباید دورش شلوغ باشه و دیگه اینکه باید سرصبر و در آرامش عکس بگیری از نوه خواهرم عکس گرفته بود از ده صبح تا چهار عصر طول کشیده بوده ولی عکسهای خیلی قشنگی گرفته بود که چندتاشو بعد میذارم
بابا و مامان
16 مهر 93 16:54
ای شیطون بلا انشاالله که عکساش خوب در میان عزیزم خودتو ناراحت نکن بچه ها همشون اینجورین مخصوصا آریا
مامان نیلوفر
پاسخ
اشاالله که خوب از کار در میان