14 ماهگی و این روزهای دخملی...
ماهگیت مبارک عسلم ،عشقم،زندگیم
و اما آنچه دخملی تو این مدت یاد گرفته
یه مدت نوارت روی کلمه سلام گیر کرده بود و میرفتی و می اومدی
میگفتی سلام
ببخشید ببخشید مامان توی دستشویی هم از دست تو در امان نیستم میایی پشت در
آنقدر در میزنی تا مامان در را که باز میکنم میگی آ ســــــــــــــــــلااااااااااام
وقتی دالی بازی هم میکنیم به جای دالی میگی ســــــلااااااام
وقتی هم به کسی که برات آشنا باشه میرسیم سلام میکنی
گاهی اگه توی تلویزیون هم یکی سلام کنه تو میگی سلام و گاهی هم هرچی میگی
سلام کن خبری نیست
به محض اینکه تلفن زنگ میخوره یا زنگ اف اف را میزنند میگی بابا قربونت برم که همیشه
منتظر بابایی هستی
با تلفن که حرف میزنم میایی گوشی را میگیری و میگی الو سلام بعضی وقتها کلی هم
تعریف میکنی و گاهی هم هرچی میگم حرف بزن هیچی نمیگی
وقتی گوشی مامان یا بابایی زنگ میخوره میدوی میری گوشی را برمیداری و میاری میدی
بهمون و میگی الوالو و در هر شرایطی باید تلفن جواب داده بشه مثلاً یک بار مامان داشتم
ظرف میشستم گوشیم زنگ خورد آوردی برام هرچی گفتم مامان بعد جواب میدم میگفتی
الو الو تا آخر مجبور شدم جواب بدم زور دیگه
گاهی وقتها هم که مامانی توی آشپزخانه هستم و صدای زنگ تلفن را نمیشنوم
وقتی میام پیشت به گوشی اشاره میکنی و میگی مامان الو
خاله اعظم و عمو رحمت و خاله الهام هفته گذشته که اینجا بودند توی پتو می گذاشتنت
و تابت میدادند خودت هم میخوندی تاب تاب عباس
از اون روز دیگه روزگار نداریم میری پتو میاری و میگی تاب بیچاره بابایی دیشب تا ساعت
12 تنهایی تابت میداد خخخخخخخخخ
یاد گرفتی میری توی اتاقت در کمدت را باز میکنی و اسباب بازیهات را بردمیداری
با اینکه هنوز خودت به تنهایی نمیتونی بلند بشی و راه بری خودت را به اولین وسیله
در دسترست میرسونی و بلند میشی و راه میری
از پله آشپزخونه که میخواهی بیایی بالا چون هنوز نمیتونی اول میایی روی پله میشینی
میچرخی پاهات را میذاری بالا و نشستنکی خودت را میرسونی به صندلی و بلند میشی
و حالاست که همه کابینت ها و کشوها چک میشن خسته که میشی برمیگردی و
دقیقاً همونطوری از پله ها میایی پایین
همین که مامان میام میشینم به خصوص پای تلفن میایی به من گیر میدی و میگی ممه
و همونطوری ایستاده شروع به خوردن میکنی
خوابت که میگیره دست مامانو میگیری میبری سمت تخت یا بالشتت و
میگی ممه لالا
دست میذاری روی نافت و میگی این ممه
یه مدتی بود که من و نیلوفر خانم با هم روی تخت میخوابیم چی بگم از خوابیدنش این چند
وقت یه خواب راحت نرفتم از بس توی خواب غلت میزنه و من همیشه روی لبه تخت بودم
آخرش دوباره اومدیم روی زمین خوابیدیم
وقتی میگم برای عروسکت لالایی بخون تکونش میدی و میگی لالا لالا هرچند بازی
با عروسکت در همین حده
میری سمت بخاری دستت را میبری نزدیک با انگشتت اشاره میکنی و میگی داخ داخ
چای هم که میبینی همینطوره میگی داخ داخ و تا مطمئن نشی که خنک شده نمیخوری
برای غذا خوردن هم اول غذا را بو میکنی بعد یک ذره اش را میخوری اگه دوست نداشته
باشی تحت هیچ شرایطی نمیخوری
وقتی میخوری زمین اگه جاییت درد بگیره با دست نشون میدی و شروع میکنی خودت را
لوس کردن و شروع میکنی به توضیح دادن که چی شده و تا من یا بابایی نیاییم نازت کنیم
رها کن نیستی
قطره آهن که بهت میدم بعدش مسواکت را میارم که دندونهات را تمیز کنم دختر باهوشم
مسواک را از مامان میگیره و خودش شروع میکنه مسواک را به دندونهاش کشیدن
وقتی هم چیزی را نمیخوای سرتو تکون میدی و میگی نه
خیلی چیزهایی که اسمشون را نمیدونی و میخوای همشونو میگی آپ بده
وقتی هم چیزی میخوای که حواسمون نیست به تو هم بدیم میگی من ،من
تو ماشین که میشینی اول از همه اشاره به ضبط میکنی که روشنش کنیم و میگی آبوشه
و همین که روشن میشه شروع میکنی به نای نای
حالا هم که بابا نوحه میذاره سینه میزنی(اینم عمو رحمت یادت داده)
اگر چیزی را روشن کنی مثل برق، تلویزیون و...میگی آبوشه(خاموشه) اگر خاموش
هم کنی میگی آبوشه کلاً برای خیلی چیزها بکار میبری مثلا سر سطل زباله میری درش
که بسته است میگی آبوشه
به محض اینکه ماشین لباسشویی روشن میشه میری جلوش و میگی آبوشه
و وقتی ماشین لباسشویی میره روی دور تند میترسی و فرار میکنی میایی
بغل مامان
وقتی که مامانی نماز میخونم میایی جلوی من و خودت را میندازی روی من و
میخوای بغلت کنم
و اما امان از وقتی خودت را لوس میکنی میایی سرو صورتت را میکشی به صورت من
و میخوای که بوست کنم تا چشمات را هم باید ببوسم عاشق این لحظه هام
وقتی هم که دعوات میکنم سرتو میندازی پایین لباتو جمع میکنی و دیگه حرف نمیزنی و
همینطوری تو چشمای من زل میزنی تا وقتی که مامان بغلت کنم و تو همچنان
کاری را که میکردی ادامه میدی مگر اینکه از صحنه جرم بریم
وقتی هم که میری سرکیف مامان یا لب تاپ مامان به محض اینکه مامان میام سمتت
میندازیشون کنار و فرار میکنی قربونت برم که اینقدر بلایی
لوازم آرایش مامان که از دستت در امان نیستند رژ لب مامان را برمیداری همینطوری که
بسته است میکشی روی لبهات ومیگی برام بزن یا مدادابروی مامان را برمیداری
میکشی به ابروهات
اگه یه چیزی را از جلوت بردارم وبگم نیست رفت تو هم میگی رفت
وقتی میگم نیلوفر بریم آب بازی دست منو میگیری و میری جلوی در حمام
وقتی میگم بریم جیش میری جلوی در دستشویی
و اما بعضی از واژه های دیگه ای که یادگرفتی
مامان: نیلوفرم پیشی میگه چی؟ نیلوفر= مَ مَ
مَس = ماست مُس= موز سی=سیب
چای نانا= نی نی
آپ بده =آب بده این چیه ، این چیچیس ، این چیچینه = این چیه؟
الله = برای نماز خوندن ادم= اعظم ردا= رضا
ببین= ببین آیی= هادی شوا=شلوار
بابا سِ ِ = بابا قاسم سرده = سرده دای= دایی
زن دا=زن دایی عم= عمه مامان بُ=مامان بزرگ
دیگه بیشتر از این مامانی ذهنم یاری نمیکنه بعضی از این کلمه ها را هم همیشه
نمیگی گاهی میگی گاهی هم خیر .خیلی لغتهای دیگه را هم وقتی بهت میگم تکرار
میکنی یه مدت میگی ولی بعد دیگه نمیگی
مثل اسمت که وقتی میپرسیدم اسمت چیه میگفتی لیلولو ،،،،
مامانی ببخشید این پستت خیلی خیلی طولانی شد سعی میکنم دیگه نگذارم یه همچین
اتفاقی بیافته که بخوام کارهات همه را با هم بگم که تازه بعضی هاش هم فراموش میشه
حالا بریم سراغ عکس
بقیه در ادامه مطلب
نیلوفر خانم در حال تاب بازی با پتو
93/8/24: امروز شنبه 24 آبان است و دخملی مامان به تنهایی و بدون کمک ایستاد
البته امروز فقط یکبار انجام دادی ولی این یعنی یک آغاز جدید