این روزهای نیلوفر
دخترکم سلام
خانم خوشگل من این روزها واقعا شیطون و بلا شدی به مامانی فرصت هیچ کاری
نمیدی مامانی باید منتظر بشینم ببینم شما کی میخوابی تا بتونم کارهامو بکنم
یه وقتایی تصمیم میگیرم مشارکتی کارکنیم ولی خیلی زود پشیمون میشم مثلا
میخواهیم میز عسلی ها را دستمال بکشیم به تو هم دستمال میدم همونجایی که من
تمیز میکنم دستمال میکشی و بقیه قسمتها را با دستای کوچولوت تمیز میکنی
یا میخواهیم کشوی لباسها را مرتب کنیم پشت سر من لباسها را بیرون میریزی
بعد هم میخوای یکی یکی همه را بپوشی حالا مال خودت باشه مال من باشه یا بابات
فرقی نمیکنه
حالا را که هرچی بهت میگیم گوش میدی تقریبا همه چی را میشناسی شاید خودت
اسمشون را نتونی بگی ولی میدونی چیه مثلا وقتی میگی برو کنترل ،دستمال کاغذی
یا جارو بیار بدو بدو میری میاری البته اگه جایش را بدونی و عوض نکرده باشیم
دیگه به مامان اجازه نمیدی با تلفن حرف بزنم تا شروع میکنم حرف زدن میایی گوشی
را میگیری و خودت میخوای حرف بزنی گاهی به زبان خودت کلی حرف میزنی و گاهی
هم فقط الو سلام را شاید ده بار تکرار میکنی ولی گوشی به من هم نمیدی تا جایی
که یه وقتایی بدون اینکه حرف زده باشیم تلفن را قطع میکنیم
25 دی ماه بود که دیدم دو تا دندون نیش بالاییت هم در اومدند خدارو شکر برای این
دوتا دندونت اذیت نشدی قبلش نه تب کردی نه آب دهانت میرفت
مسواک زدن را هم دوست داری و یکسره میگی مسواک بده
مامانی اجازه اومدن سر لپ تاپ هم بهم نمیدی تا روشن میکنم میایی سرت را میذاری
روی کیبورد یا کلید خاموش را میزنی و نمیگذاری هیچ کاری کنم و مامانی مجبور میشم
خاموش کنم این کارت باعث میشه دیگه نتونم مطالب را برات بروز بذارم وخیلی از
کارهات فراموشم میشه که بنویسم باید یه فکری براش کرد
عکسها یادمون نره پس بریم ادامه مطلب
دخترم شال مامانش را آورده سرش کرده تا بریم ددر
دختر گلم درحال نماز خوندن
عسل خانم داره میز تی وی مامان بزرگش را تمیز میکنه و یه جای جدید پیدا کرده
برای قایم شدن