هجده ماهگی
سلام فرشته من
فردا هجده ماهه میشی هجده ماه را باتو گذروندم چه روزها و چه شبهایی که گذشتند
گاهی با شیرینی و گاهی با غم و غصه .
دختر کوچولوی من داره بزرگ و بزرگتر میشه و برای خودش خانمی شده مهربون و
شیرین و من میبالم به خاطر وجودت.
اگر تو نبودی جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ
حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد.
اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند
اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش، در چشم های همیشه خیس پدر، دلگیرتر
از چهار دیواری کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند.
اگر تو نبودی،شمعدانی های لب پنجره، این گونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب،
دیگر معنایی نداشت.
دخترکم دیروز بردمت درمانگاه برای مراقبت و اینکه واکسن هجده ماهگیت را بزنی
وزنت 12.200 قدت 83 و دور سر 48.5
همه چی عالی بود همونجا قبل از اینکه واکسن بزنی قطره استامینوفن بهت دادم و رفتیم
قسمت واکسیناسیون آقایی که همیشه واکسن میزد نبود و یکی دیگه جای اون اومده بود
از وقتی روی تخت خوابوندمت شروع کردی به گریه تا وقتی که تزریق واکسن ها انجام شد
قطره فلج اطفال که خوراکی بود و مشکلی نداشت و MMR که هفته دیگه نتیجه اش را
میبینیم و اما سه گانه با اینکه ماههای قبل هم زده بودی خیلی اذیتت کرد تا ظهر خوب
بودی ولی بعد دیگه نتونستی راه بری تا غروب از توی بغل من پایین نیومدی و بعد هم
که خوابیدی گفتی دستت را بنداز دور من و کنارم لالا کن بابایی وقتی اومد ازت پرسید
چی شده دست گذاشتی روی پاهات و گفتی پا درد آخ و تمام مدت دست میذاشتی روی
پاهات و میگفتی درد قربون پاهای کوچولوت بشم واصلا اجازه ندادی به پاهات دست بزنیم
تا امروز که همچنان خوابیدی و هنوز نمیذاری به پاهات دست بزنم ولی تموم مدت حرف
میزنی و میخندی ولی همچنان دراز کشیدی
فدای دختر گلم بشم که اذیته و نمیتونه راه بره امروز دلم برای شیطونی هات تنگ شده
اینکه دنبالم بیایی و یکسره صدام کنی، کمک مامان خونه تکونی کنی ،بهت گفتم بریم
ددر اول خوشحال شدی بعد گفتی آخ پا مامان برات بمیره که تو را ناراحت نبینه عزیزم زود
بلند شو و بیا بپر تو بغل مامان که دلم تنگه
این هم عکس نیلوفر جونم بعد از واکسن که بیحاله بچم همینطوری که خوابیده بود
بستنی خورد لباسش را کثیف کرد میخواستم در بیارم ولی نمیذاشت دیگه همینطوری
براش زده بودم بالا