اومدن زن دایی
دخترم مطلبی را که فرصت نکردم در مورد این چند روز
بنویسم آمدن زن داییت بود.زن دایی 23 مرداد اومد تهران
و سی مرداد هم آمد اینجا زن دایی که تا حالا ندیده بودت
همینطوری بغلت کرده بود و بوست میکرد تو هم اولش
یه کم ناز کردی و بعد از زمان خیلی کوتاه دیگه باهاش
جور شدی . نزدیک یکسال و دو ماه میشد که ندیده بودیمش
من که خیلی دلم براش تنگ شده بود هرچند تلفنی و یا با اسکایپ
با هم حرف میزدیم و متاسفانه خیلی زود باید برگرده آخه بچه ها
و دایی تنها هستند.
خلاصه خاله اعظم هم برای دیدن زن دایی اومد و برات عروسک
انگشتی گرفته بود خلاصه اینکه این چند روز زن دایی یا می اومد پیش
ما یا میرفت خونه باباش روز دوشنبه سوم شهریور هم با مامان
بزرگت برگشت تهران و یازدهم هم برمیگرده استرالیا زن دایی زحمت
کشیده بودند برات یه دست لباس آورده بود و یک النگو هم برات گرفت
اینم هدیه های زن دایی
اینم عروسک انگشتی هایی که خاله آورده