عزیز سفر کرده
سلام دختر گلم دوست نداشتم اولین پست توی سال جدید را با این خبر بد شروع کنم اما واقعیت زندگی همینه و هیچ کاری نمیشه کرد چیزی که باید در کنار امید به زندگی منتظرش باشیم و فراموش نکنیم که چقدر به ما نزدیکه و زمانی که حتی انتظارش را نداریم به سراغ ما یا عزیزانمون میاد بعد از چند روز که از سال جدید میگذشت و میتونم بگم شروع بدی هم نبود و توی یه پست دیگه برات مینویسم از آنچه در دو هفته تعطیلات گذشت روز چهاردهم قبل از ظهر بود که مامان بزرگ زنگ زد و گفت ما با خاله اعظم و خاله فاطمه داریم میریم اصفهان من واقعاً متعجب بودم و نمیدونستم چی شده آخه خاله فاطمه برای شب بلیط برای تهران داشت و ...
نویسنده :
مامان نیلوفر
18:14