نیلوفرنیلوفر، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

**نیلوفر،تک گل زندگی ام**

عزیز سفر کرده

سلام دختر گلم دوست نداشتم اولین پست توی سال جدید را با این خبر بد شروع کنم اما واقعیت زندگی همینه و هیچ کاری نمیشه کرد چیزی که باید در کنار امید به زندگی منتظرش باشیم و فراموش نکنیم که چقدر به ما نزدیکه و زمانی که حتی انتظارش را نداریم به سراغ ما یا عزیزانمون میاد بعد از چند روز که از سال جدید میگذشت و میتونم بگم شروع بدی هم نبود و توی یه پست دیگه برات مینویسم از آنچه در دو هفته تعطیلات گذشت روز چهاردهم قبل از ظهر بود که مامان بزرگ زنگ زد و گفت ما با خاله اعظم و خاله فاطمه داریم میریم اصفهان من واقعاً متعجب بودم و نمیدونستم چی شده آخه خاله فاطمه برای شب بلیط برای تهران داشت و ...
17 فروردين 1394

استقبال از سال نو(سال 1394)

و بر آمد بهاری دیگر مست و زیبا و فریبا ، چون دوست سبدی پیدا کن ، پر کن از سوسن و سنبل که نکوست همره باد بهاری بفرست پیک نوروزی و شادی بر دوست!     سالی که بهارش قدم فاطمه باشد صدها برکت از کرم فاطمه باشد امید که یک مژده ز صدها خبر خوش پیغام فرج در حرم فاطمه باشد ...
28 اسفند 1393

هجده ماهگی

سلام فرشته من فردا هجده ماهه میشی هجده ماه را باتو گذروندم چه روزها و چه شبهایی که گذشتند گاهی با شیرینی و گاهی با غم و غصه . دختر کوچولوی من داره بزرگ و بزرگتر میشه و برای خودش خانمی شده مهربون و  شیرین و من میبالم به خاطر وجودت. اگر تو نبودی جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد. اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش، در چشم های همیشه خیس پدر، دلگیرتر از چهار دیواری کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند. اگر تو نبودی،شمعدانی های لب پنجره، این گونه ز...
18 اسفند 1393

نیلوفر به روایت تصویر

عسل مامان چند وقتی هست که علاقه به عکس گرفتن پیدا کرده تا یه لباس میپوشه فوراً میره موبایل منو میاره میگه مامان  عت بگیر عت بگیر بعد هم دوثانیه میایسته بعد میاد ببینه چطوری ازش عکس گرفتم که متاسفانه معمولاً عکسی موجود نیست یا بی کیفیت هستند نیلوفر در یک روز سرد زمستانی آماده بیرون رفتن این هم اولین برف زمستان سال 93 (سوم اسفند ماه) این هم چادر نیلوفر خانم که خاله اعظم براش دوخته سرت کرده بودی میگفتی عت بگیر ولی آروم نمیگرفتی که بشه ازت یه عکس خوب گرفت اینجا هم نیلوفر خانم روسری عمه اش را سر کرده دخترکم میوه مورد علاقه اش (هندو...
2 اسفند 1393

این روزهای نیلوفر

دخترکم سلام خانم خوشگل من این روزها واقعا شیطون و بلا شدی به مامانی فرصت هیچ کاری نمیدی مامانی باید منتظر بشینم ببینم شما کی میخوابی تا بتونم کارهامو بکنم یه وقتایی تصمیم میگیرم مشارکتی کارکنیم ولی خیلی زود پشیمون میشم مثلا میخواهیم میز عسلی ها را دستمال بکشیم به تو هم دستمال میدم همونجایی که من تمیز میکنم دستمال میکشی و بقیه قسمتها را با دستای کوچولوت تمیز میکنی یا میخواهیم کشوی لباسها را مرتب کنیم پشت سر من لباسها را بیرون میریزی بعد هم میخوای یکی یکی همه را بپوشی حالا مال خودت باشه مال من باشه یا بابات فرقی نمیکنه حالا را که هرچی بهت میگیم گوش میدی تقریبا همه چی را میشن...
4 بهمن 1393

ما برگشتیم، کوتاهی مو، شب یلدا و...

سلام عسلم نوزده آذر بود دقیقاً روز بعد از اینکه پست قبلی را برات گذاشتم همینطوری نشسته بودم که تصمیم گرفتم با یه سرچ تو گوگل ببینم میتونم کاری برای درست شدن لپ تاپم بکنم به همین خاطر با گوشیم رفتم تو گوگل و چند تا راهکار پیدا کردم تصمیم گرفتم امتحان کنم ببینم چی میشه یا درست میشد یا کلاً خراب میشد وقتی لپ تاپ را روشن کردم در کمال تعجب دیدم درست شده اینقدر خوشحال شدم که حد نداره و در نهایت نفهمیدم چه اتفاقی افتاد که این مدت کار نمیکرد و خود بخود درست شد و اما حالا میریم سراغ وقایع این مدت 3 آذر بابا قاسم رفت تهران و مامان بزرگ تنها بود ما هم رفتیم ...
1 دی 1393