نیلوفرنیلوفر، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

**نیلوفر،تک گل زندگی ام**

بیست ماهگیت مبارک

                                                                          آسمان را مرخص میکنم.... دیگر به هوا هم نیازی ندارم!!! تو.... خودت را.... مثل آسمان... مثل هوا... مثل نور... پهن کرده ای روی همه لحظه هایم.    ...
20 ارديبهشت 1394

عکسهای نیلوفرخانم....

عزیز دل مامان بعضی از این عکسهات تکراریه ولی مامانی چون دوستشون داشتم همه را برات گذاشتم این عکسها مربوط به عید و خونه خاله اعظم هست که تازه به دستم رسیده قربونت برم که دیگه ژست میگیری و عکس میگیری   تفریح جدیدت شده این که بری توی تراس و بیرون را تماشا کنی رفتی چادرت را آوردی خودت سرت کردی قربونت برم با چادر سر کردنت خانمی آماده شده بریم آرایشگاه با مریم رفتیم آرایشگاهی که مامان میرم اولش که داخل آرایشگاه شدیم یه کم گریه کردی ...
7 ارديبهشت 1394

واندوهی دیگر در فراق عمو

عجب سالی را امسال شروع کردیم نیلوفر گلی امروز 25 فروردینه بعد از ظهر روز 23 باز یه خبر بد دیگه رسید عمو سلیمان از جمع ما رفت و به دیار باقی شتافت هنوز لباس سیاه خاله را از تن بیرون نیاوردیم که دوباره سیاه پوش شدیم و اما عمو سیزده چهارده سالی بود که رفت و آمد خانوادگی نداشتیم ولی هر جا همو میدیدیم به سراغ هم میرفتیم دوست ندارم از مسایلی که بینمون بود بگم مدتها بود که دیگه خاطره خوبی با عمو نداشتیم ولی عمو با همه بی مهری هایی که درحق خانوادم کردی برای نبودنت ناراحتم برای اینکه به بدترین شکل ممکنه از پیش ما رفتی و یه دنیا حسرت را روی شونه های پدرم گذاشتی ناراحتم و ناراحتم به خاطر اینک...
25 فروردين 1394

ایام نوروز

عزیزکم نوزده ماهگیت مبارک الان یک هفته ای هست که از این تعطیلات میگذره و مامانی فرصت نکرده بودم برات از این مدت بنویسم هرچند تعطیلات نوروز همیشه با دید و بازدید و مهمانی میگذره ما امسال جایی زیاد نرفتیم و بیشتر خونه باباقاسم بودیم زن دایی محمد و علیرضا بیست و هفتم از استرالیا اومدند و برای تحویل خونه خاله اعظم بودند ما هم عصر روز اول رفتیم اصفهان برای دیدنشون روز بعد هم برگشتیم علیرضا را دوسال بود که ندیده بودم و اون هم تاحالا تو را ندیده بود و یکسره زنگ میزد بیایید من نیلوفر را ببینم راستی مامانی نمیدونم تاحالا گفتم یا نه ولی اسم تو پیشنهاد علیرضا بود خلاصه ی...
21 فروردين 1394

عزیز سفر کرده

سلام دختر گلم دوست نداشتم اولین پست توی سال جدید را با این خبر بد شروع کنم اما واقعیت زندگی همینه و هیچ کاری نمیشه کرد چیزی که باید در کنار امید به زندگی منتظرش باشیم و فراموش نکنیم که چقدر به ما نزدیکه و زمانی که حتی انتظارش را نداریم به سراغ ما یا عزیزانمون میاد بعد از چند روز که از سال جدید میگذشت و میتونم بگم شروع بدی هم نبود و توی یه پست دیگه برات مینویسم از آنچه در دو هفته تعطیلات گذشت روز چهاردهم قبل از ظهر بود که مامان بزرگ زنگ زد و گفت ما با خاله اعظم و خاله فاطمه داریم میریم اصفهان من واقعاً متعجب بودم و نمیدونستم چی شده آخه خاله فاطمه برای شب بلیط برای تهران داشت و ...
17 فروردين 1394

استقبال از سال نو(سال 1394)

و بر آمد بهاری دیگر مست و زیبا و فریبا ، چون دوست سبدی پیدا کن ، پر کن از سوسن و سنبل که نکوست همره باد بهاری بفرست پیک نوروزی و شادی بر دوست!     سالی که بهارش قدم فاطمه باشد صدها برکت از کرم فاطمه باشد امید که یک مژده ز صدها خبر خوش پیغام فرج در حرم فاطمه باشد ...
28 اسفند 1393

هجده ماهگی

سلام فرشته من فردا هجده ماهه میشی هجده ماه را باتو گذروندم چه روزها و چه شبهایی که گذشتند گاهی با شیرینی و گاهی با غم و غصه . دختر کوچولوی من داره بزرگ و بزرگتر میشه و برای خودش خانمی شده مهربون و  شیرین و من میبالم به خاطر وجودت. اگر تو نبودی جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد. اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش، در چشم های همیشه خیس پدر، دلگیرتر از چهار دیواری کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند. اگر تو نبودی،شمعدانی های لب پنجره، این گونه ز...
18 اسفند 1393